کد مطلب:25785
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:20
با توجه به آية 84 سورة آل عمران، كه ميفرمايد ميان پيامبران: فرقي نيست، و آيه 85 سورة مذكور، كه ميفرمايد: دين اسلام بر ديگر اديان برتري دارد. لطفاً شواهد مربوط به آيه 85 اين سوره را از ديدگاه اديان مسيح، يهود و اسلام و... را بيان فرماييد؟
دين اسلام، مسيحيت و يهود از نظر قانون و شريعت و عرفان با هم اختلاف دارند.
قانون و شريعت: در ميان اديان جهان، دو دين به شريعت و قانون ارجي وافر نهادهاند: يكي اسلام و ديگري يهوديت كه اين دو دين در حقوق كيفري مانندگي فراواني به همديگر دارند; با اين تفاوت كه امروزه مسلم شده بسياري از قوانينِ كتاب عهد عتيق ـ كه معمولاً به احوال شخصي افراد ميپردازد ـ تحت تأثير فرهنگ بينالنهرين مثل قانون حمورابي، شكل گرفته است. تنظيم قوانين دين يهود، پس از تبعيد به وسيلة روحانيت يهود صورت گرفته و هيچ محقق متديّني يافت نميشود كه مدعي شود اين دستورها را آنگونه كه كتاب مقدس، توجيه و معرفي ميكند، خداوند در صحرا به موسي ابلاغ كرده باشد; به اين جهت، قوانينش گاه متناقض و گاه مالايطاق است.
در اناجيل مسيحيت، حقوق مسلّمي مشهود نيست. در آنها جز دستورهاي اخلاقي در حد افراط و تفريط يا گفتاري از انبياي سلف، ملاحظه نميشود. حقوق كليساها را اسقفها به دستور پاپ زمان گرگوار هفتم و به حمايت پادشاه تأليف كردند و آن را كانونيكCanonic)) نام نهادند. حقوق مدني و احوال شخصي و آيين دادرسي كه به وسيله اسقفها تأليف شده، بسيار پيچيده، متناقض و گيج كننده بود و در محكمههاي مذهبي، اغلب آرايي متناقض صادر و از اين حقوق، فقط كاتوليكها پيروي ميكردند و پروتستانها حقوقي از روش لوترو كالون براي خود پديد آورده بودند; به اين دليل، در كشورهاي مسيحي افراد در قوانين و شؤون حقوق، پيرو حقوق مذهبي نيستند; بلكه پيرو افراد جامعه (قوانيني كه افراد وضع ميكنند) هستند.
در اسلام، قرآن عين وحي است، و قوانينش، علاوه بر شؤون فردي، صحنه روابط اجتماعي و سياسي را هم شامل ميشود، و اين قوانين، هميشه ثابت و پابرجا است; به گونهاي كه تغيير زمان و مكان، نميتواند ماهيت آنها را تغيير دهد و در قوانينش تكليف مالايطاق وجود ندارد و در اموري كه بنيان اخلاقي و ناموسي جامعه و يا نظم اجتماعي را فاسد و مختل كند، شدت عمل به خرج ميدهد. اسلام با جامعيت و شمولي كه دارد، جلو اِعمال سليقههاي بيمبنا را گرفته و به افراد، اجازة وضع احكام نميدهد و تأكيد دارد كه حقوق مدني و شخصي افراد بايد پيرو حقوق مذهبي اسلام باشند.(ر.ك: مجلّه هفت آسمان، شماره 2 ـ كتاب اسلام و قانون مرور زمان، محسن شفائي، ص 85 ـ 135، مركز نشر كتاب.)
عرفان: با تفاوتي كه بين عقايد و تعاليم رايج در مذاهب مختلف عرفاني وجود دارد، باز شباهت بين آنها به قدري است كه محققان، طريقه عرفان را طريقهاي ميدانند كه در آن، بين اقوام گوناگون جِهان اشتراك و شباهت است. مذاهب مختلف عرفاني در وحدت، شهود، فنا و رياضت با يك ديگر مشتركند; ولي معمولاً در غايت و طريق، تفاوت دارند.
بعضي از محققان معتقدند كه تعاليم يهود، چندان با عرفان و تصوف سازگار نيست، و وجود خدا و رابطه او با جهان و نتيجهاي كه بندگان با اطاعت از فرامين وي به دست ميآورند، هيچ يك با اصول و مباني عرفاني مطابقت ندارد; امّا برخي از صاحبنظران، با استناد به احوال انبيا، مكاشفات و الهامات و شوق انسان در طلب خدا و محبت خدا چنين نتيجه ميگيرند كه آموزههايي از عرفان در يهوديت نيز موجود است. كاملترين نمونة ادبي اين عرفان، در مجموعهاي به نام كبال موجود است كه در قرون وسطي به رشته تحرير درآمده و در جريان تدوين، از حكمت يونان و عرفان نصارا، مسلمانان و معارف بابلي و ايراني متأثر بوده است. عرفان يهود، از شور و هيجان عرفان اصحاب سكر نزد مسلمانان و نصارا خالي است و تا حد زيادي محافظهكار و مبني بر طريقه اهل صحو (هوشياري) است.
عرفان نصارا تكمله و دنباله عرفان يهود است; با اين تفاوت كه ارتباط با شخص حضرت عيسي آن را تا حدي رنگ غيرمجرد داده است. در عرفان يهود، طريق و غايت، هر دو امور مجرد و متعالي به شمار ميآمدند; در صورتي كه در عرفان نصارا اين هر دو، چيزي جز شخص عيسينيست. محبت در مسيحيت، منحصر به اقنوم دوم از اقانيم ثلاثه است كه يك عابد مسيحي در عبادات خود، صفات مسيح را مورد نظر قرار داده و علاقهمند به شركت در تحمل آلام وي ميشود.
تصوف و عرفان اسلامي در عين شباهت بارزي كه با مذاهب غير اسلامي دارد، نه پديد آمده از آنها و نه مجموع همه آنها است; بلكه چيزي مستقل و منشأ واقعياش اسلام و قرآن است و زندگي عملي رسولاكرم و ائمه اطهار چيزهايي دارد كه ميتواند الهامبخش يك سلسله معاني لطيف و دقيق عرفاني باشد.
عرفان اسلامي، در موارد بسياري، مثل: زهد و تحقير دنيا و مجاهده، ازدواج و صاحب زن و فرزند شدن، صبر و بردباري در برابر رفتار مخالفان و اعتدال در رياضت با مذاهب عرفاني ديگر تفاوت آشكاري دارد. عشق و محبت در عرفان اسلامي به خلاف مسيحيت، وسيلهاي است كه عارف را به اتحاد و فناي در ذات حق ميرساند. در نهايت، تصوف و عرفان اسلامي در بين اديان الهي، كاملترين جلوه ارتباط يا اتصال بلاواسطه را با خداوند عرضه ميكند.(ر.ك: عرفان نظري، يحيي يثربي، فصل دوم ـ ارزش ميراث صوفيه، عبدالحسين زرينكوب، بخش در قلمرو عرفان.)
از نظر قرآن كريم، دين خداوند از حضرت آدمغ تا خاتم يكي است، همه پيامبران: در واقع بشر را به يك مكتب دعوت كردهاند، البته پيامبران: در پارهاي از قوانين و شرايع با يكديگر اختلاف داشتهاند، ليكن اين تفاوتها در يك سلسله مسايل فرعي بوده است كه به مقتضاي زمان و خصوصيات محيط و ويژگيهاي مردمي كه دعوت ميشدهاند، متفاوت ميشده است و همه اين شكلهاي متفاوت به يك حقيقت و به سوي يك هدف بوده است.
تفاوت تعليمات انبيا با يكديگر، يا از نوع تفاوت تعليمات كلاسهاي عاليتر با پايينتر و يا از نوع تفاوت اجراي يك اصل در شرايط و اوضاع گوناگون بوده است.
به عبارت ديگر: بشر در تعليمات انبيا مانند يك دانشآموز بوده كه او را از كلاس اوّل تا آخرين كلاس بالا بردهاند، اين تكامل دين است.
به هر حال، قرآن نام اين دين را كه پيامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت ميكردهاند، اسلام نهاده است، البته مقصود اين نيست كه در همه دورههاي دين خدا با اين نام خوانده ميشده و با اين نام در ميان مردم معروف بوده، بلكه مقصود اين است كه حقيقت دين، داراي ماهيتي است كه بهترين معرّف آن لفظ اسلام است.
پس پيامبران با همه اختلافات فرعي، حامل يك پيام و وابسته به يك مكتب بودهاند، اين مكتب تدريجاً بر حسب استعداد جامعه انساني، عرضه شده تا به آن جا كه بشريت به حدي رسيد كه مكتب به صورت كامل و جامع عرضه شد و چون به اين نقطه رسيد، نبوت پايان پذيرفت.
با اين وصف دين اسلام يك قانون كامل و سياسي است و با وجود چنين قانوني، رجوع به قوانين ناقص و غير كامل عقلا درست نيست.
خلاصه آن كه: آية شريفه: آل عمران، 85، اعلام ميدارد كه اديان ديگر، با اعلام اين كه دين اسلام به عنوان آخرين دين است، نسخ شده و از اعتبار ساقط ميباشند، البته هر ديني در زمان خود و قبل از نسخ شدن توسط دين بعدي، دين حق بوده و مردم آن زمان بايد از آن دين اطاعت ميكردند.
حال با توجه به اين اصل عقلي و فطري (رجوع به قانون كاملتر) و تحريف كتب آسماني ديگر نيازي به اين نيست كه در دين يهوديت يا مسيحيت نيز شواهدي بر حقانيت دين اسلام وجود داشته باشد، هر چند با توجه به آية: (بقره، 42)، كه گواهي ميدهد، نشانههاي پيامبر اكرمو آيين او در همان كتب محرف كه در دست يهود و نصارا در زمان نزول قرآن بوده، وجود داشته است، ولي دانشمندان يهود و نصارا آن را كتمان ميكردند.( ر.ك: تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 1، ص 210; ج 2، ص 493، دارالكتب الاسلامية / تفسير الميزان، علامه طباطبايي;، ج 3، ص 308ـ483، ذيل آيات 32ـ60 و 70 ـ 79، آل عمران، دفتر نشر اسلامي / الالـَهيات، آيت الله جعفر سبحاني، ص 448ـ449، مركز العالمي للدرسات الاسلامية / در ساحل انديشه، اكبر اسد عليزاده، ص 135ـ147، انتشارات توحيد. )
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.